عشق و عبادت

 

گویند گوهرشاد خانم  سازنده ی مسجد معروف گوهرشاد مشهد، بر ساخت بنا نظارت کامل داشت و همیشه جهت هدایت و سرکشی حاضر می شد و دستورات لازم را به معماران مسجد میداد. از تعداد کارگران و میزان حقوق آنها اطلاع کامل داشت و حتی به کار حیوانات باربر رسیدگی میکرد و به کارفرمایان دستور داده بود از محل آوردن مصالح ساختمانی تا مسجد برای حیوانات باربر ظرفهای آب و علف بگذارند، مبادا حیوانی در حال گرسنگی و تشنگی بار بکشد. از زدن حیوانات پرهیز کنید، ساعات کار کارگران باید معین باشد و مزد مطابق زحمت داده شود و… روزی هنگام سرکشی کارگر جوانی ناگهان چشمش به صورت او افتاد و در اثر همین نگاه، آتش عشق در وجودش شعله ور گشته و عاشق دلباخته ی او شد. اما در این باره نمی توانست چیزی بگوید تا اینکه غم و غصه ی فراوان او را مریض کرد. به خانم گزارش دادند که یکی از کارگران بیمار و در منزل بستری است. گوهرشاد به عیادتش رفت و علّت را جویا شد. مادر گفت او عاشق شما شده و از درد عشق بیمار است. گوهرشاد فکری کرد و به مادر جوان گفت: باشد، من از همسرم جدا شده و با او ازدواج می کنم، به شرط اینکه مهریه مرا قبل از ازدواج بپردازد و آن این است که چهل شبانه روز در محراب این مسجد نیمه کاره عبادت کند. جوان پذیرفت. پس از چهل روز گوهرشاد از حالش جویا شد، جوان به فرستاده ی او گفت: لذّتی در عبادت و مجالست با پروردگار یافتم که با هیچ انسانی معاوضه نخواهم کرد

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.