قضاوت کردن کارمانیست ...!

مرد سرمایه داری در شهری زندگی میکرد…اما به هیچکس ریالی کمک نمیکرد فرزندی هم نداشت و تنها با همسرش زندگی میکرد. در عوض قصابی در آن شهر بود که به نیازمندان گوشت رایگان میداد! روز به روز نفرت مردم از شخص سرمایه دار بیشتر میشد،و مردم هرچه او را نصیحت میکردند که این سرمایه را برای چی کسی میخواهی؟ او در جواب لبخندی میزد و میگفت:«نیاز شما ربطی به من ندارد و شما بروید از قصاب بگیرید!» تا اینکه روزی مریض شد…احدی به عیادتش نرفت و در نهایت در تنهایی جان داد! همسرش به تنهایی او را دفن کرد… اما از فردای آن روز اتفاق عجیبی در شهر افتاد…دیگر قصاب گوشت رایگان به کسی نداد قصاب گفت:«کسی که پول گوشت را پرداخت میکرد دیروز از دنیا رفت!!!!!» قضاوت کردن کار ما نیست!

 
مداحی های محرم