چرا حرص میخوری؟؟؟
پنجشنبه 99/12/28
حوالی هفتاد سال بعد، شخص دیگری در خانهای که برای داشتنش همه کار کردی و همه سختیای به جان خریدی زندگی میکند و خیلی خوش اقبال اگر باشی، آن شخص، فرزند یایکی از نوادگان تو خواهدبود. ماشینی که برای داشتنش جنگیدی، اوراق شده، وسایلی که باحرص از آنها مراقبت کردی، کنج انبار خاک میخورند، مدرکی که برای گرفتنش آرامش را از خودت دریغ کردی، میان کاغذ باطلههاست و چیزی جز یک قاب عکس و خاطره ازتو باقی نمانده.
چرا حرص میخوری برای چیزی که باخودت نخواهیبرد؟ خانه داشتهباش، اما نه به قیمت از دست دادن سلامتیت، ماشین داشتهباش، اما نه به قیمت سخت گرفتن به خودت، خانواده یافرزندانت،
مدرک داشته باش، اما قبل از آن درک داشته باش، شعور داشته باش و ازخودت انسانیت و انصاف به جابگذار. جوری باش که سالها بعد، از تو خاطرهی خوبی تعریف کنند.
موقتی بودن دنیا را بپذیر و زندگی کن و اولویتت حفظ آرامش و دلخوشیهات باشد نه حفظ اموالت، اموالی که برای تو نیست، فقط مدتی در تملک توست، آنهم برای راحتیات. چرا خودت را ناراحت میکنی برای چیزی که برای راحتی توست؟ چرا رنج میکشی برای بیشتر داشتن و بیشتر نگه داشتن؟ چرا جمع میکنی و استفاده نمیکنی؟ چرا داری و خوشبخت نیستی؟ چرا به حال خوب و دلخوشیهای ساده و سلامتیت فکرنمیکنی؟! چرا خودت و داشتههات را با دیگران و داشتههاشان مقایسه میکنی؟ چرا آرامشت را پای حسرت و افسوس و حرص میبازی، چرا زندگیات را به ورطهی رقابت و مقایسه انداختهای؟
اندوه برای موضوعی که چندان مهم نیست و ثروتی که قرار نیست تورا خوشبخت کند و نگران اتفاق بدی که احتمالا نخواهد افتاد بودن، احمقانه است.
تو داری عمر و سلامتیات را به چه قیمت میبازی؟
الان هفتاد سال بعد از این است، تمام ثروت و اندوختههات در دست کسانیست که برای داشتن آن نجنگیدهاند، اما خوب بلدند چطور با آن خوشبخت باشند، درحالی که توفقط میخواستی داشته باشی، اماخوشبختی فقط در داشتن نیست، در بلدبودن است. چه بسیار آدمهایی که ندارند و خوشبخت ترینند. آدمی باید خوشبخت بودن و آرامش داشتن را بلدباشد، آدمی باید بیخیالی و خوش گذراندن را بلدباشد. آدمی باید تاهست، خوب باشد. وگرنه داراترین هم که باشی، حرص و اندوه، از پا درت خواهد آورد.
آدمی بدون آرامش و انسانیت و شعور، هیچ چیز ندارد.
پس آرام باش و به احتمالات و نداشتهها فکر نکن
حوالی هفتاد سال بعد از این، من و تو نیستیم و دنیا دردست آدمهای دیگریست
همین.
نرگس صرافیان طوفان