رسم خوبی
چوپانی ماری را از میان بوته های آتش گرفته نجات داد و در خورجین گذاشته و به راه افتاد. چند قدمی که گذشت مار از خورجین بیرون آمده و گفت: به گردنت بزنم یا به لبت؟ چوپان گفت: آیا سزای خوبی این است؟ مار گفت: سزای خوبی بدی است. قرار شد تا از کسی سوال بکنند، به روباهی رسیدند و از او پرسیدند. روباه گفت: من تا صورت واقعه را نبینم نمیتوانم حکم کنم، پس برگشته و مار را درون بوته های آتش انداختند، مار به استمداد برآمد و روباه گفت: بمان تا رسم خوبی از جهان برافکنده نشود…
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط ۶۴ در 1396/02/20 ساعت 07:53:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1396/02/20 @ 11:27:08 ب.ظ
افسر جوان...نوری [عضو]
سلام زیباست
http://bazigaran-haghighi.kowsarblog.ir/